×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دلم گرم خداوند است

کاش

× افسانه زندگی..... مادرم برایم افسانه می گفت... پر از شیدایی زمانه ؛لبریز از افسونگری جانانه ومن غافل از گذر عمر؛ در كنار جویبار زمانه؛ تنها سراپا گوش بودم. روزگار همچنان می نوشت و من شدم افسانه... من در خیال خود ان رود خروشان بودم وجوانیم سنگهای صیغلی خفته در بستر روزگار. اما من تنها افسانه ای از ان روزها و رودها بودم... با خاطراتی خیس كه دیگر با چشم جان هم خوانده نمی شدند. من همان روزها هم افسانه ای كهنه بودم كه بارها و بارها در گذشته های دور نوشته و فراموش شده بودم و غافل در تكراری جدید ؛از بوی ماندگی ان؛ سرمست می شدم و خیره در چشمان معصوم كودكم برایش افسانه می گفتم: افسانه ی قدیمی زندگی را...
×

آدرس وبلاگ من

forouzan66.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/forouzan66

شروع عاشقی

  • و شعرهای من برای او کم است برای خوبیش! برای مهربانیش� چگونه می‌توان وجود یک فرشته را، به واژه‌های خشک یک ترانه ساده کرد؟! چگونه می‌توان تمام لحظه‌های شوق را، به لفظ ساده و روان عاشقی خلاصه کرد؟! چگونه می‌شود که بی وجود او، ترانه خواند و زنده ماند و دم نزد؟! چگونه می‌شود برای ذره‌ای ز نور او، در این سیاهی شب زمان قدم نزد؟! در آن زمان که فکر می‌کنی تمام زندگی به کام توست به این نتیجه می‌رسی که تازه ابتدای راه تازه است� هنوز راه بس دراز و مبهمی به پیش روست�. شروع عاشقی گذشته و مهمترین زمان نهایت است و بعد تر به این نتیجه میرسی که عاشقی، مثال این جهان چه بی‌شروع و‌ بی‌نهایت است
شنبه 3 دی 1390 - 12:08:26 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم